????????????☔️???? من دلم روشن است روزى تو از راه ميرسي و كوچه بوى عطر تو را ميگيرد ديوارها گل ميدهند پنجرهها عاشق مي شوند و خانهام خوشبخت آن روز براى تمام خستگيهايم يک صندلي روبهروى تو كافیست هر چقدرهم که ازهم دورباشیم توبدترینحالتم تورو برای خودم تجویز میکنم تو تنها مسکنیهستی که ازراه دورم اثرمیکنی هر شب دوست داشتنت شکل دیگری ست یک شب میانِ غزل واژه میشود یک شب میانِ گریه بغل یک شب میانِ خنده سکوت با خیالت می خندم و من متقاعد می شوم جهان در فنجانی قهوه با خیال کسی که دوستش داری خلاصه می شود مخاطبِ خاصِ من چشمانِ زیبایت فقط مالِ من است آرام بغلم ڪن وبگودوستت دارم بگذارشرابِ لبهایت لابلاے قلبم پاشیدہ شود وماهیِ قلبت بہ قلابِ عشقم نظرڪنی عشق به تو دقیقا برام مثل همون لحظه ی هستی که شارژم یه درصده و به موقع میرسم خونه و گوشیمو میزنم به شارژ مثل آخرین تیکه ی پیتزا مثل بوی خاک بارون خورده مثل آخرین زنگ مدرسه روز پنج شنبه مثل استرس اولین قرار مثل قدم زدن رو ماسه های ساحل مثل حسی که وقتی وارد مغازه لوازم تحریری میشی و یه عالمه چیزای قشنگ میینی مثل حسایی قشنگی که هر بار تجربشون کنی هیچوقت برات تکراری نمیشن ????هر شب به کوی عشق تو سر می زند دلم خود را چه عاشقانه به در می زند دلم وقتی که میروی تو شتابان ز پیش من بی تاب و تب به سینه و سر می زند دلم????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|